جزئیات
دانلود Docx
بیشتر بخوانید
امروز شعری پیدا کردم که به یک دوست خیلی قدیمی فرستاده بودم. دوست قبلی، در زمان گذشته. آنرا پیدا کردم و به یاد او افتادم، و اینکه چقدر رنج کشید. او پیروی من بود و به من بسیار کمک کرد. بعد بسیار زود درگذشت. زیاد از من بزرگتر نبود. او بخاطر کارما، بسیار سخت کار میکرد. فقط به خاطر کارمای خودش نبود. متوجه اید؟ بخاطر کارمای افراد دیگر هم بود. شما با کمک به دیگران کارما خواهید داشت. پس اگر می ترسید، کمک نکنید. این را گفته ام. به او فکر میکردم و بعد گریه کردم و صورتم خوب به نظر نمی رسید. بلند شدم، ولی نمی توانستم گریه را متوقف کنم.