آنها فقط به من میگویند که ایمن باشم، آنجا بمانم و نقل مکان نکنم. و حیوانات بسیار بسیار زیادی مدام می آیند، گونه های مختلف، حتی اگر از یک گونه باشند ولی حیوانات مختلفی از آن میآیند. دیروز، یکی که خیلی کوچک بود آمد، یک قورباغه کوچک به اندازه شست من، سعی میکرد که توجه مرا به خود جلب کند و به من چیزی بگوید.
( در یکی از داستان های بودایی که استاد برای شاگردان خواندند، "برهما"، پادشاه جهان سوم، از بودا خواهش کرد که موجودات این جهان را به خاطر رنج شان، تنها نگذارد. چرا با اینکه خود او با قانون کارمای اش عامل همه این رنج ها بود، این کار را کرد؟ )
سؤال خوبی است. جهان اینجا، جهان سایه، یک جهان ریاکاری است. به شما میگویم. "برهما"، خالق خلقت فیزیکی است. از یک سو او به روح هایی که به نزد وی میروند، مدام میگوید: "باید همدیگر را دوست بدارید" و عشق شفقت و اینها را نشان میدهد. و از سوی دیگر، این همه دام و ترفند هستند تا سبب سقوط افراد شود تا به همدیگر آسیب برسانند و به موجودات دیگر، مثلاً حیوانات، صدمه بزنند. از اینرو او را سرزنش کردم. گفتم: "ای موجود ریاکار! نمیخواهم تو را ببینم. من آنها را بالا می برم، هر کسی را که بتوانم." موضوع این است. (بله، استاد.) (ممنون، استاد.)
خدا "ساکرا" و دیگر خدایان هم باید گاهی رنج بکشند. خدایان "برهما"، بیشتر دوام می آورد. او تا زمانیکه هر "سه جهان" به طور طبیعی نابود شوند، دوام می آورد. همه چیزهایی که در "سه جهان" هستند، تا ابد دوام ندارد. اما "برهما" نسبت به دیگر خدایان در سطوح پایین تر، مثل سطح دوم و سطح آسترال، بیشتر دوام می آورد. این خدایان، این فرمانروایان، دوره کوتاهتری دوام می آورند، هر چند که میتوانیم بگوئیم که آن، چندین هزار سال است. یا حتی طولانی تر. اما آنها در مقام خود باقی نمی مانند، چون اجرشان تمام میشود. اگر اجر کافی داشته باشید، میتوانید یکی از خدایان سطح دوم باشید. شاکیامونی بودا نیز گاهی پادشاه این بهشت ها بود، خدای این بهشت ها بود. به همین خاطر هر وقت شخصی بخواهد برای موجودات از خود گذشتگی کند، آنها پایین می آیند و این همه او را مورد آزمون قرار میدهند. برای اینکه ببنند واقعی است یا فقط میخواهد تاج و تخت آنها را بگیرد. چون اگر اجر شما از اجر خدایان بیشتر شود، میتوانید جای آنها را بگیرید. آن [کسی] که اجر کمتری دارد باید پایین برود و دوباره انسان و یا حتی حیوان شود. بله! از اینرو آنها از بودا خواهش کردند که نجات شان دهد. نجات همه موجودات، شامل نجات خود او هم میشود، در صورتی که او دوباره بعنوان یک انسان یا یک حیوان تناسخ بیابد. حالا متوجه شدید؟ (متوجه شدیم. بله.) چون او رنج میکشد، پس متوجه میشود. او رهروانی که میخواهند بودا شوند تا موجودات را نجات دهند می آزماید، اما این بدان معنا نیست که برایشان احترام قائل نباشد. (بله.) او میداند که اگر رهرویی براستی اینچنین باشد، میتواند خیلی به موجودات کمک کند. حالا متوجه شدید. (بله، ممنون، استاد.) "برهما" و همه این خدایان ریاکار هستند. من مدام آنها را سرزنش میکنم.
( استاد قبلاً فرمودند که نیروی کارما از بین رفته است. آیا این بدان معناست که موجودات دیگر تناسخ نمی یابند تا بهای گناهان جدیدشان را بدهند و در عوض به شیوه دیگری که توسط بهشت تعیین میشود، در این زندگی یا پس از آن آنرا جبران میکنند؟ )
بستگی دارد، اگر خوب باشند و توبه کنند، میتوانم به آنها کمک کنم تا بالا بروند. (بله.) اما نیروی کارما رفته است، یعنی دیگر بار اضافی ندارید تا به آن رسیدگی کنید. اما باید به کارمای خودتان رسیدگی کنید. (بله.) به عنوان مثال در یک کشور، دولت مواد مخدر را ممنوع میکند. اینطوری حداقل وسوسه نمیشوید تا در کوله بارتان در این زندگی آن را هم لحاظ کنید. (بله.) اگر وقتیکه بچه ای بدنیا می آید، هرگز از مواد مخدر چیزی نداند، هرگز آن مواد را نبیند، هرگز در مورد آن چیزی نشنود، آنوقت یک وسوسه کمتر دارد تا با آن مقابله کند یا تحت فشار آن باشد. (درسته. بله.) بعد هرگز به مواد مخدر معتاد نمیشود. بعد هرگز به جهنم معتادان به مواد مخدر نمیرود. (بله.) بعد هرگز به بیماری یا مشکلات مربوط به اعتیاد دچار نمیشود. (بله، استاد.) نیروی کارما چیزی است که سبب میشود مردم بیشتر به دام انجام کارهای بد بیافتند و براحتی فریب بخورند تا کارهای بد انجام دهند. اما بدان معنا نیست که اگر کار بدی انجام دادید، بهای آن را نمی پردازید. باید بپردازید. (بله.) فقط کمتر. (متوجه ام.) اگر کسی در گذشته کار بدی انجام داده باشد و حالا توبه کند، قدرت استاد میتواند به او کمک کند تا به بهشت برود. (بله، متشکرم، استاد.) خواهش میکنم.
( استاد، آیا تمام کائنات های سایه ساختاری همچون "ده سطح" را دارند که هر کدام یک پادشاه دارد، یک جهنم، یک مایا و قانون کارما هست؟ ) نه، فقط سطوح پایین تر کائنات های سایه اینطوری هستند. سطوح بالاتر اینطوری نیستند. (بله، استاد.) از سطح چهارم به بالا جهنم نداریم. کارما نداریم. چیزی نداریم که روح ها را وسوسه کند تا کارهای بد انجام دهند و تناسخ یابند. (بله، استاد.) و روح ها نابود نمیشوند. تنها وقتی در این جهان فیزیکی هستیم و در "سه جهان"، در معرض همه اینها هستیم و چند بهشت و چند جهنم داریم و مثل این دنیا از خلقت فیزیکی برخوداریم. آیا این را میخواستید بدانید؟
( خب، میخواستم بدانم که کائنات های سایه دیگر هم همینطور... ) بله، مشابه هستند. ( بله، استاد. آیا استاد در دیگر سیارات کائنات های سایه هم به همین شرایطی رسیدگی میکنند که ما حالا داریم؟ ) بله، اگر استاد آنجا باشد، باید چنین کند. ( به چه دلیل کائنات های سایه مختلف به طور مشابه خلق شده اند، مثلاً در سیارات آنها هم گوشت میخورند و کشتار میکنند؟ ) وقتی یک جهان جدید خلق میشود، به عنوان مثال وقتی یک سیاره جدیدی با نیرویی، چه بد یا خوب شکل میگیرد، آنوقت آن خالی است، همچون یک کشور بدون پادشاه است، بدون هیچ چیز. طوریست که میتوان آنرا بدست آورد. هر کسی که قدرت کافی، مثلا قدرت خلق کردن داشته باشد (بله.) مثل "برهما"، میتواند آنجا برود. یکی از خدایان یا موجودات در بهشت "برهما"، بهشت سوم به آن نگاه میکند و میگوید: "آه، آنجا جای خوبی است. به آنجا میروم." بعد به آنجا میرود و تخت سلطنتی اش را بنا می نهد و بعد شروع به خلق کردن میکند و موجودات دیگر را جلب میکند تا به سیاره اش بروند. متوجه اید؟ (بله.) بعد تمام این تعاملات شروع میشود: خوب، بد، خنثی، کمک به همدیگر، آسیب غیر عمد یا عمد به همدیگر و غیره و غیره. بعد کارما شکل می گیرد بارها، بارها، بارها و بارها. (بله. متوجه ام.) بعد مشابه این وضعیت میشود. (بله، استاد.) جهان های جدید، سیارات جدید، مدام شکل می گیرند. فقط اینکه دانشمندان همیشه آنها را کشف نمیکنند، چون شاید خیلی دور هستند یا شاید هنوز نامرئی هستند. (بله، استاد.) شاید حفاظ نامرئی هم ایجاد کنند، تا دیگران آنها را نبینند، چون نگران مزاحمین هستند. (متوجه ام، استاد.)
ببینید، ما سعی داریم به سیارات دیگر از جمله مریخ، ماه و زهره هم هجوم ببریم. (بله، استاد.) آنها سعی میکنند، برنامه ریزی میکنند و به زودی میروند. (بله.) میخواهند به زودی بروند و هم اینک نیز در حال آماده شدن هستند. متوجه اید؟ (بله، استاد.) حتی ماه را می فروشند! بخشی از ماه را فروخته اند و برخی افراد هم آنرا خریده اند. شما آنرا میدانید. (بله.) و بعد حتی به طور رسمی، دانشمندان از افراد دیگر میخواهند که اگر یک موقع به ماه رفتند، سنگ های آنجا را به آنها بفروشند. "راستی، مقداری سنگ هم بیاورید و به ما بفروشید." برای انجام آزمایش یا هر چیزی. متوجه اید؟ (بله، استاد.) ما افرادی هستیم که هجوم می بریم. نمیتوانیم به مشکلات سیاره خودمان رسیدگی کنیم، ولی میخواهیم مناطق دیگر را کنترل کنیم که اینقدر از ما دور هستند، صدها، هزاران یا میلیون ها سال نوری با ما فاصله دارند. خدای من! خیلی بامزه است. همه چیز بسیار سریع و گذراست. به شدت در تلاشند طوری که گویی اینجا برای هزاران سال زندگی میکنند. (بله.) آیا این برایتان کافی است یا ...؟ (بله، استاد. ممنون، استاد.) سئوال بعدی.
( استاد، با وجود "قلمروی معنوی جدید"، آیا استاد موجودات کائنات های سایه مختلف را به همان "قلمروی جدید" می برند؟ ) بله، اگر قرابت داشته باشند. اگر بتوانم، بله. (وای، متشکریم، استاد.) آنجا هرگز شلوغ نمیشود. نگران نباشید. آنجا بزرگ است، خیلی بزرگ. (دانستن آن خوب است، استاد.)
( آیا استاد میتوانند بیشتر در مورد "قلمروی معنوی جدید" صحبت کنند؟ آنجا چطور است؟ مردم چطور هستند؟ و آنجا چه کار میکنند؟ ) آه، در واقع نمیدانم که چطور به زبان خودمان، آن را شرح دهم. صبر کنید تا به آنجا بروید، بعد متوجه میشوید. آنها بسیار آزاد، بسیار سعادتمند هستند و چیزی نیست که بتوانیم در مورد آن صحبت کنیم. (بله، استاد.) حتی سطح پنج را هم نمیتوانیم توصیف کنیم. فقط میتوانیم بگوئیم که آنها با نور می درخشند و بسیار زیبا و بسیار آزاد هستند. آنها فقط وجود دارند. و هر کاری که میخواهند را انجام میدهند. ( ما بسیار هیجان داریم که بدانیم، استاد. ) بله، بله. عمر ما در هر حال چندان طولانی نیست. فقط چند دهه هست. پس صبور باشید، صبور.
( استاد، در کنفرانس اخیر، شما گفتید که مردم آنجا هیچ منیتی ندارند. میخواستم بدانم که حس فردیت و جدایی وجود ندارد؟ ) نه، اینطوری نیست. اینطور نیست. همه ما فضای شخصی و هویت مان را داریم. اینطور نیست که مثل یک تکه خمیر به هم بچسبیم. شما آزاد هستید، خودتان هستید و همه چیز خوب است. فقط اینکه منیت چیزی است که در جهانی مثل ما وجود دارد. (بله، استاد.) مثل یک نیرو می ماند که شما را مجبور میکند با دیگران رقابت کنید. شما را حسود میکند، شما را وابسته به مالکیت میکند، سبب میشود که بخواهید بهتر از دیگران باشید و دیگران را به پایین هل دهید و از این چیزها. (بله.) در دنیای دیگر، آنها چنین گرایش یا ویژگی ندارند، نیاز نیست چنین باشند. (بله.) چیزی وجود ندارند که همه افراد به آن نیاز داشته باشند که بخاطر آن مجبور باشند با هم رقابت کنند و برای آن مجبور باشند که بجنگند. (بله.) در این جهان، همه این چیزها به خاطر آموزش و پیشینه نیز بوجود می آیند. مردم به قدر کافی غذا ندارند، به قدر کافی قدرت ندارند؛ افراد قوی ، ضعیفان را سرکوب میکند. از اینرو آنها فقط سعی میکنند بلند شوند و برای برابری و چنین چیزهایی مبارزه کنند. (متوجه ام.) یا برای داشتن غذای بیشتر و از اینرو همه این چیزها آشکار میشوند و تمایل برای برجسته بودن را تقویت میکند. این یعنی منیت. (بله، استاد.) در جهان بهشتی، چنین چیزی نیست. نیازی نیست. البته، منظور در بهشت والاتر است. در بهشت های آسترال، هنوز هم هست. (متوجه ام.) (متشکرم، استاد.)
( آیا جدیداً حیوانات به دیدار استاد آمده اند تا پیامی به استاد بدهند، یا آیا هر موجود معنوی دیگر یا استادی به مدیتیشن شما آمده اند؟ مثلاً کشفیات جدیدی هست که شما میتوانید آنها را با ما در میان بگذارید، استاد؟ )
بله، بله. آنها مدام می آیند. آنچه که حالا در مدیتیشن ام کشف کرده ام چیزی نیست که بخواهید نگرانش باشید. آنها فقط به من میگویند که ایمن باشم، آنجا بمانم و نقل مکان نکنم. و حیوانات بسیار بسیار زیادی مدام می آیند، گونه های مختلف، حتی اگر از یک گونه باشند حیوانات مختلفی از آنها شان میآیند. دیروز، یکی که خیلی کوچک بود آمد، یک قورباغه کوچک به اندازه شست من، سعی میکرد که توجه مرا به خود جلب کند و به من چیزی بگوید. گفتم: "خب. چی، حدس میزنم تو هم برایم پیامی داشته باشی، درسته؟" او گفت: "بله، از اینجا نروید، بمانید و یا به جایی بروید که برایتان بهتر باشد..." گفتم: "چه کسی تو را فرستاده؟ آیا این حرفها از طرف خودت هست؟ نیروی منفی تو را فرستاده یا ...؟ از کجا آمدی؟" پس... آیا او ماده بود؟ نر بود. او به من گفت: "الوهیت مرا فرستاده است." گفتم: "وای! چیز کوچکتری نداشتند؟" گفتم: "خب، خیلی متشکرم." من هر بار از آنها تشکر میکنم. چون عنکبوت و همه انواع سنجاب ها، پرندگان و قورباغه ها، حتی راسوهای بدبو می آیند. راسوی بدبو خیلی زیبا بود. او نوارهای سفیدی داشت که از سر تا دم اش ادامه داشتند و همچنین روی انگشتان اش یک چیز سفید داشت. آه، او زیبا بود! خیلی زیبا بود و او همین چیزها را به من گفت. گفتم: "چرا همه شما باید یک چیز مشابه را بگوئید؟" گفتند: "فقط برای اینکه بر آن تأکید کنیم و قویتر باشد تا شما آن را نادیده نگیرید. فقط برای اینکه انرژی قویتری برای نگه داشتن تان در اینجا ایجاد کنیم." گفتم: "خب. من به آن توجه میکنم، اما اگر مجبور باشم بروم، باید بروم. به هر حال خیلی ممنونم که آمدید." آنها حتی جان شان را به خطر انداختند. آنها به برخی مکان های خطرناک آمدند تا فقط توجه مرا جلب کنند. گفتم: "این کار را برای دیگران نکنید، شاید شما کوچولوها را له کنند." و مدام به آنها میگویم: "هیچ چیز زنده ای را نخورید، هر چه دور ریخته شده را بخورید." اینطوری میتوانم آنها را به بهشت ببرم. همین. گفتگوی کوتاهی داشتیم. در درون چیزهای دیگری به من میگویند که گاهی نمیتوانم به شما بگویم. (بله، استاد. متوجه ایم.) و اگر همچنان هر روزه این همه کار به من بدهید، نمیدانم که حتی وقت کنم ایمیل درونی ام را بررسی کنم. خیلی متأسف هستم. گاهی فکر میکنم که باید این را رها کنم تا بیشتر تحقیقات درونی انجام دهم، اما نمیتوانم. پس نمیتوانم همه چیز را داشته باشم. خیلی بد است. (بله، استاد.)
( آیا همه این حیوانات و موجوداتی که از بهشت به پایین آمدند، برای کمک به استاد بوده یا به این خاطر که آنها به بهشت نزدیک تر هستند و مثل انسانها مسدود نیستند و از اینرو میتوانند این پیام ها را دریافت کنند و به استاد بدهند؟ )
درست میگوئید، آنها مثل انسانها مسدود نیستند. آنها این مشکل را دارند که انسان نیستند. اما این مزیت را دارند که مثل ما مسدود نیستند. چون ذهن ما خیلی فعال است، از اینرو بسیاری از چیزها را مسدود میکند تا همچنان به کار ادامه دهد. اگر در مورد زندگی گذشته تان، در مورد اینکه بعد چه کار کنید و همه این چیزها زیاد بدانید، عالی میشود، نه؟ (بله.) اما اگر میخواهید در مورد زندگی گذشته تان زیاد بدانید، شاید خوب نباشد. اگر بدانید که پادشاه فلان کشور بودید و حالا باید فقط برای غذا برای سوپریم مستر تلویزیون کار کنید، فکر نمیکنم خوشحال باشید که برای دو وعده غذا در روز کار کنید. (خیلی خوشحالیم!) شاید بخواهید انقلاب کنید تا تاج و تخت تان را پس بگیرید یا هر چیزی. از کجا معلوم؟ یا اگر بدانید که همسایه تان زن تان بوده، بعد میروید و به او نگاه میکنید و میگوئید: "خدای من، چقدر زشت است! چه باید کرد؟" (بله.) پس هم سبب رنج است ولی برکت هم هست که زیاد مطلع نیستیم. ما یک روز را بعد از دیگری میگذرانیم. درست مثل من، یک دقیقه بعد از دیگری. دقیقه به دقیقه، فقط هر آنچه که باید، هر آنچه که در مقابل شماست را انجام دهید. و مسلماً دعا کنید، مدیتیشن کنید. متناسب غذا بخورید. اینطوری باشید. (بله، استاد.)